صبر کن


 صبر کن، 

برگرد! 

 چمدان هایمان اشتباه شده، 

دلم را به جای خاطراتت برده ای

نظرات 7 + ارسال نظر
آلن یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ب.ظ

رفت دیگه.
دیر گفتی.

کرگدن دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ق.ظ

هیچکس یه چمدون پر از خاطره رو تا آخر دنیا با خودش نمی کشه ...
خیالت راحت ... با دی اچ ال واست میفرستدش !

تازه اگه شانس بیارم و تو اولین سطل آشغال خالیش نکنه

دکولته بانو دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 ب.ظ

سلام...عزیزم...خوبی؟...عالی بود...آفرین...پست سیگار و قهوه هم حرف نداشتند...لذت بردم...

مرسی مریم عزیزم
خوشحالم که اینجا میبینمت

حمید سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:58 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

- اولا که سلام علیکم!...خوش اومدی! امیدوارم اینجارو دوس داشته باشی و "میروم خوش به سبکبالی باد" بلاگ اسکایی پر از پستای شاد باشه و غم روزای قدیم تو همون روزای قدیم بمونن...امیدوارم خوب باشی و اینجا پر از خبرهای خوب باشه که هی بگی و هی ما خوشحال بشیم!

- چند وقت پیش چندبار سعی کردم در وبلاگی که در بلاگ اسپات داشتی کامنت بذارم که نشد و آخر سر برای عرض سلام رفتم وبلاگ این همشهری سرتقت ایرن برات کامنت گذاشتم! دیگه گفتم کامنتای اونجارو حتما میبینی و سلام بنده خدمتتون میرسه ولی انگار نرسیده! به هر حال این سندش! :

"حمید به مسی ته تغاری!
19 بهمن 1389 ساعت 18:13
گندش بزنه این بلاگ اسپاتتونو!...چند وقته کلید کردم که هرجوری شده برای این پست جمعه ات کامنت بذارم ولی هرکاری میکنم موفق نمیشم!...بابا این چه وضعیتیه! رسیدگی کنید دیگه!"...

"حمید به ایرن!
19 بهمن 1389 ساعت 18:23
ببخشید که از اینجا بعنوان ستون پیدا کردن اطفال گمشده استفاده کردم!...هرچی فک کردم جایی جز اینجارو بفکرم نرسید که مطمئن باشم حتما کامنتاشو هم میخونه!...
حالا چیه!؟ چرا اینجوری نگا میکنی!؟ اصلا پولشو میدم! کامنتی چند!؟...(آیکون "صدای ایرن که یک قیمت پرتی را میگوید!")...چی!؟...برو بابا! اگه تو جراید کثیرالانتشار اراکم آگهی میدادم انقد گرون نمیفتاد!...اصلا نخواستیم! آگهی مارو بده بریم!"...

مرسی حمید جان ممنونم ازت
اگه یه بار دیگه یه همونجا مراجعه میکردی میدیدی که جوابتو دادم

حمید سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:04 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

"چمدانهایمان اشتباه شده...
دلم را بجای خاطراتت برده ای"...
حالا خیالم راحت است که هرجا باشی تمام من با توست...

خیال من راحته اما خیال اون ناراحته از همراه داشتن من

مهر چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 ق.ظ http://www.windowsun.wordpress.com

سلام مهسا....

سلام به روی ماهت مهر نازنینم

حمید یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:43 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

خواهر من چرا بهتون میزنی!؟ بنده یه بار که هیچی ده بار به کامنتای اون پست ایرن سر زدم ولی جواب نداده بودی!...اینجانب نوزدهم کامنت گذاشتم ولی تو بیست و چهارم جواب داده بودی! خب چه میدونستم باید تا آخرین لحظه به تلاشم ادامه میدادم!؟

دیر کرد منو به بزرگی خودت ببخش حمید جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد